سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کرشمه

یادداشتی بر دنیای انیمیشن/قسمت اول:شخصیت پردازی

نگاهی کودکانه به جهان!
 در انیمیشن زمینه چینی و یا مقدمه چینی وجود
ندارد چرا که بر اساس شیوه روایت در انیمیشن، هنرمند بدون هیچ مقدمه چینی
وارد اصل موضوع می‌شود. دنیایی که انیمیشن خلق می‌کند باعث می‌شود که مخاطب
به دنبال علت نباشد.

هنر انیمیشن توسط امیل کهل در
فرانسه به وجود آمد و در طول تقریبا 50 سال به رشد و شکوفایی رسید.
انیمیشن به کمک یک زبان جهانی که همان زبان صدا، حرکت، نور و تصویر است
می‌تواند با تمام انسان‌های جهان از هر ملیتی که باشند رابطه برقرار کند.
هنرمندان این رشته این توانایی را دارند که به وسیله نور و رنگ، تصویر و
تمام اجزایی که همگی بدون جان هستند جانداترین موجودات را خلق کنند. هنرمند
خلاق انیمیشن از جهات بسیاری از هنرمندان سینمایی تواناتر و آزادتر است،
او می تواند هر آنچه را در ذهن دارد بدون هیچ مرزی به تصویر بکشد، در
حالی‌که سینما یا تئاتر هرگز از چنین توانایی برخوردار نخواهند بود. معنی
لغوی انیمیشن، زنده کردن است از همین رو مهمترین وظیفه انیمیشن جان‌بخشی
است. در کودکی به انیمیشن به دید سرگرمی نگاه می‌کردیم ولی اکنون همین
سرگرمی به یک هنر مطرح در کل جهان بدل شده است و پابه‌پای فیلم‌های سینمایی
در گیشه و جشنواره‌ها پیش می‌رود. انیماتورها به نقاشی‌هایی که کشیده‌اند
جان می‌بخشند و آن‌ها را به حرکت در می‌آورند. نخستین بار امیل رنو در 1892
این تصاویر متحرک را خود را به حرکت درآورد و آن ‌را تئاتر اپتیک نام داد.
پس می‌توان گفت انیمیشن ده سال قبل ار سینما بوجود آمد و سینما قبل از هر
چیزی فرزند انیمیشن است ولی از او جلو افتاده است.
نخستین مجموعه
کارتونی مشهور، گرتی دایناسور بود که توسط وینسور مک‌کی ساخته شد و او بود
که انیمیشن را به اوج رساند. والت دیزنی هم صدا را وارد دنیای انیمیشن کرد و
نخستین فیلم های طولانی سینمایی و کارتونی را ساخت. در ایران نیز ‌
اسفندیار احمدیه اولین کسی بود که نخستین انیمیشن ایرانی(ملانصرالدین) با
کمک پطرس پالیان ساخت. در عصر حاضر انیمیشن به همپای دیگر رسانه‌ها، می
تواند به اشکال گوناگون به مسائل و مشکلات بشری بپردازد. در واقع این هنر
به یکی از آرزوهای دیرینه بشری جامه عمل پوشانده است. نوشتار حاضر بر آن
است تا به یکی از مهمترین اصول انیمیشن یعنی شخصیت‌پردازی بپردازد.
برای
طراحی شخصیت در انیمیشن قبل از هر چیزی باید این مسئله درک شود که در
انیمیشن قرار است خصوصیات درونی شخصیت( یعنی همان ویژگی‌هایی که یک شخصیت
را می‌شناساند) به شکلی ظاهری نشان داده شود. در سینما یک بازیگر با
استفاده از نیروی خلاقه خودش خشم، ناامیدی و یا دیگر حالات درونی خود را
می‌تواند،نشان دهد، در حالیکه در انیمیشن، یک انیماتور بازیگرانش را خودش
خلق می‌کند، بنابراین باید خودش هم حالات درونی آن‌ها را نشان دهد. 
شخصیت‌پردازی
در انیمیشن مفهومی بسیار وسیع دارد، عبارت است از ترسیم ذاتی شخصیت، که
شامل خصوصیاتی در فرم ظاهری است که باید با خصوصیات درونی شخصیت مطابقت
داشته باشد. در زمینه خلق شخصیت، سینما و انیمیشن اشتراک‌هایی دارند ولی از
طرفی دیگر تفاوت‌های بسیار اساسی هم دارند. در داستان، شخصیت‌هایی که خلق
شده‌اند به وسیله توصیف‌هایی که نویسنده از آن‌ها می‌کند در ذهن مخاطب نقش
می بندند(مخاطب از طریق توصیف‌های نویسنده در ذهن خود داستان به تصویر می
کند)، در نتیجه مخاطب هم به شکل‌گیری آن‌ها کمک می‌کند. توصیف‌ها در یک
داستان گفته و بر روی کاغذ نوشته می‌شوند، در فیلمنامه باید به شکل تصویری
نوشته شوند چرا که فیلمنامه یک داستان مصور است. برای نشان‌دادن خصوصیات
درونی بایستی کارگردان از شیوه و تمهیدهای مخصوصی که لازمه داستان است
استفاده کند. داستان و فیلمنامه از یک سری روابط علت و معلولی بهره
می‌گیرند، یعنی هر حرکتی که در پرده سینما نشان داده می‌شود باید علتی
داشته باشد. ولی در انیمیشن، قضیه کاملا متفاوت است. انیمیشن از نیرویی به
نام اغراق کمک می‌گیرد در نتیجه نویسنده آزادتر از نویسنده فیلم سینمایی
است. در انیمیشن زمینه‌چینی و یا مقدمه‌چینی وجود ندارد، چرا که بر اساس
قوانین این هنر، هنرمند بدون هیچ مقدمه چینی وارد اصل موضوع می‌شود. دنیایی
که انیمیشن خلق می‌کند باعث می‌شود که مخاطب به دنبال علت نباشد. نکته‌ای
که یک مخاطب انیمیشن، اگر می‌خواهد از انیمیشن بیشترین و بهترین لذت را
ببرد، باید در نظر داشته باشد این است که دنیای انیمیشن را با جهان رمان،
فیلم، داستان و... یکی نگیرد و با همان دید به انیمیشن نگاه نکند در واقع 
انیمیشن نگاه کودکانه می خواهد. انیمیشن توصیف نمی‌کند بلکه بیشتر اغراق
می‌کند و این اغراق بیشتر در مورد شخصیت‌ها صورت می‌گیرد. انیمیشن قبل از
آنکه به ادبیات و یا سینما نزدیک باشد به شعر شبیه است زیرا هر‌دوی آن‌ها
از نیروی ایجاز توام با اغراق بهره می‌گیرند. در انیمیشن برای نشان‌دادن یک
خصلت درونی، می‌توان یکی از اعضای بدن را که به این خصلت درونی مرتبط است
تمرکز کرد و ان را به صورت اغراق شده نشان داد. پا نمادی از اعتماد به نفس
است که هرچه بزرگتر نشان داده شود به معنی اعتمادبه‌نفس بالای شخصیت است.
کسی که قدرت بینایی کمی دارد چشمان کوچک و نادیدنی هم دارد و یا در مورد
توانایی دست‌ها هم همین را می توان مثال زد. همه‌ی اینها نشان می‌دهد که در
انیمیشن تمام اصول و قواعد پذیرفته‌شده از بین می‌رود. از همین روست که
این هنر قبل از هر چیزی با دنیای کودکان ارتباط برقرار می‌کند البته ناگفته
نماند که بزرگسالان نیز اگر قواعد این دنیای بدون قانون را بپذیرند
می‌توانند با آن همراه شوند.
هر هنری از تخیل بهره می‌گیرد ولی در
انیمیشن مهم این نکته است که تخیل بدون هیچ مرزی به تصویر کشیده می‌شود. در
سینما نیز مخاطب با تخیل نویسنده روبه‌رو است ولی‌ محدودیت‌هایی وجود دارد
برای اینکه مخاطب به باور مخاطب لطمه وارد نشود. ولی برای باور انیمیشن
باید قبل از هر چیزی دنیای انیمیشن را باور کرد. در جهان انیمیشن چیزی وجود
ندارد و یا حرکتی صورت نمی‌گیرد تا مخاطب بگوید چه دروغ بزرگی! هیچ دروغی
در کار نیست بلکه سراسر رویاپردازی است. انیمیشن دنیایی است که در آن
رویاها به وقوع می‌پیوندند از همین رو شخصیتهای چنین دنیایی در عین حال که
باید به دنیای ما تا حدودی شبیه باشند، ولی محدودیت‌های ما را ندارند،
آزادتر، رهاتر و رویایی‌تر هستند و در عین حال به راحتی باورپذیرند.
تصویرسازی
در انیمیشن برای خلق شخصیت شبیه به جهان‌بینی و نوع نگاه کودکان است.
کودکان هر آنچه را احساس می‌کنند به تصویر می‌کشند، انیماتور نیز باید همین
کار را انجام  می‌دهد از همین روست که شخصیت‌های کارتونی و یا اساسا
انیمیشن و دنیای مخصوص به خودش خیلی زود با کودکان ارتباط برقرار می‌کنند.
برای مثال یکی از مواردی که در انیمیشن اکثرا رعایت می‌شود، نبود شخصیت مرگ
است. کودکان مرگ را نمی‌شناسند و هیچ تصوری از آن ندارند از همین رو حتی
اگر در کارتون‌ها مرگ وجود داشته باشد، نمی‌توانند با آن ارتباط برقرار
کنند. انیمیشن این توانایی را دارد که به هر موجودی اعم از‌ حیوان،گیاه
و... به عنوان یک شخصیت منحصربه‌فرد و انسانی بنگرد، در واقع انیمیشن این
قدرت را دارد که ویژگی‌های ظاهری و باطنی انسان نشان دهد. این مسئله حتی در
مورد شخصیت‌پردازی اشیا و درختان و گیاهان نیز عمومیت دارد، چون گستره‌ی
تخیل تمامی اجزای طبیعت را می‌تواند در بر بگیرد. انسان به کمک  نیروی تخیل
می‌تواند ناتوانی‌های خود را در برابر طبیعت جبران کند. نکته ای که در
مورد شخصیت پردازی اشیاء باید به آن توجه کرد این است که حیوانات، اشیاء و
یا گیاهان و درختان برای اینکه بتوانند با بیننده به خصوص کودک ارتباط
برقرار کنند بایستی به هیئت انسان درآیند. مثلا در شخصیت‌پردازی حیوان در
عین حال که او باید همچون انسان صاحب تفکر باشد ولی بایستی دنیا را از نگاه
یک حیوان بیند و عمل و عکس‌العمل‌های حیوانی از خود نشان دهد.
بعد از
انسان، شخصیت‌پردازی حیوانات در انیمیشن پیشینه‌ی طولانی‌تری نسبت به سایر
موارد دارد و به چند طریق در این گونه فیلم‌ها ظاهر شده‌اند. اگر در یک
انیمیشن خواسته شود که یک حیوان به قهرمان بدل شود حتما ویژگی‌های ظاهری و
حیوانی در این امر نقش بسزایی دارند. قهرمان بودن «شرک» بیشتر از آنکه به
احساسات انسانی او مربوط باشد به ویژگی های خود شرک مربوط است چرا که مخاطب
در هر حالتی «شرک» را به عنوان یک انسان قبول نمی‌کند. «شرک» دارای ویژگی
انسانی است ولی جهان‌بینی مخصوص به خود را نیز دارد.  در واقع جذابیت‌های
چنین شخصیتهایی به نوع نگاه و عملکرد آن‌ها برمی‌گردد، او با تفکر حیوانی
خود داستان را پیش می‌برد.
بزرگترین تفاوتی که در فیلمنامه نویسی
انیمیشن بادیگر هنرها همچون سینما، تلویزیون و... دارد در این است که تمام
شخصیتهایی که در دنیای انیمیشن خلق می‌شوند غیرواقعی عستند. از همین روست
که کنش و واکنش شخصیتها هم با دنیای واقعی و حتی دنیای سینمایی، متفاوت
است.
اگر به تاریخ تمدن بشری نگاهی گذرا داشته باشیم، می‌بینیم که خیلی
از افسانه و قصه‌هایی که بشر سالیان سال با آن‌ها زندگی کرده است، هنوز هم
در زمینه هنر کاربرد دارند. در جهان امروز داستان‌هایی که به عنوان قصه در
یک فیلم انیمیشنی استفاده می‌شود و نیز شخصیت‌هایی که در چنین فیلم‌هایی
خلق می شوند،بسیار وام‌دار افسانه های کهن هستند. اکثر حیوان‌های این
فیلم‌ها، می‌توانند به نمادی از شخصیت‌های انسانی بدل شوند. اینکه حیوانات و
افسانه‌های مربوط به آن‌ها به همنشینی انسان با حیوانات در زمان‌های گذشته
برمی‌گردد. یکی از مهمترین افسانه‌ها، اسطوره های شر و خیر است که همیشه
در برار هم قرار می گیرند و نیکی بر شر پیروز می شود. کودکان دنیا را خیلی
ساده نگاه می‌کنند از همین روست که به دنبال علت و معلول نیستند، نیکی را
با شکل و شمایلی زیبا نشان می دهند و شر را با قیافه‌ای ترسناک و زشت،
البته در کارتونی همچون شرک تا خدودی آشنایی زدایی شده است ولی شخصیت شرک
به گونه ای متفاوت طراحی شده است که درون پاکش به گونه ای برای مخاطب
نمایان می شود که دیگر چهره زمختش، جلب توجه نمی‌کند و یا او را شر نشان
نمی‌دهد. معمولا در انمیشن‌ها حیوانات در برخی امور از انسان تواناتر هستند
و می‌توانند کارهایی را انجام دهند که دیگر انسان‌ها و یا حیوانات دیگر از
انجام دادن آن عاجزند. شخصیت چنین حیواناتی باید قبل از انجام چنین
کارهایی، تعریف هم نشده باشد مشکلی پیش نمی آید زیرا چنانکه قبلا گفته شد
در انیمیشن نیازی به زمینه چینی و مقدمه چینی نیست. زمانی می توان به یک
حیوان، شیء و یا درخت جان بخشید و آن برای برای مخاطب واقعی جلوه داد که
خصوصیات انسانی را با ویژگی‌های حیوانی و یا... درهم آمیخیت. در سینما نیز
برای خلق شخصیت‌های ماندگار فیلمنامه‌نویس باید بداند که خلق چنین
شخصیت‌هایی چه تفاوتی با دیگر شخصیتها دارد. در واقع شخصیت‌پردازی در 
انیمیشن نیز باید به گونه ای باشد تا حس همذات‌پنداری تماشاگر را
برانگیزاند. شرک به عنوان یکی از انیمیشن های موفق در عین حال که خصوصیات
منحصربه‌فرد خود را دارد، از ویژگیهای بشری هم بهره‌مند است. او موجودی با
اراده و مصمم است که در عین حال که یک حیوان است ولی صاحب تفکر و احساس
است. در انیمیشن، حیوانات و دیگر موجودات غیر انسانی، کنش و واکنش‌های
انسانی دارند؛ یک حیوان ماده همان احساسهایی را نسبت به فرزندانش دارد که
یک مادر، عاشق شدن آن‌ها نیز همین گونه است برای مثال شرک را می بینیم که
چگونه برای رسیدن به معشوق تلاش می کند. کشاندن حیوانات به جایگاه انسانی
است که می تواند آنها را ماندگار سازد و از یک کارتون صرف که بری سرگرمی
است، بالاتر ببرد. این نکته را نباید فراموش کرد که شخصیت‌پردازی اشیاء
گیاهان و ... از بدو تولد انسان با او همراه است. و نیز از زمانی که انسان
بت‌هایی را می ساخت و از لحاظ درونی با آن‌ها رابطه برقرار می کرد و آن‌ها
را می پرستید این قدرت جان بخشی به اشیاء در انسان بوده است. در سینما هم
گاهی از این شیوه جان‌بخشی استفاده می‌کنند که می‌توان به ارباب حلقه ها
ساخته پیتر جکسون اشاره کرد( جان بخشی به درختان).
شخصیت‌پردازی اشیاء و
درختان و گیاهان از زمانی که انسان بت‌های ساخته‌ی دست خود یا پدیده‌های
طبیعت را پرستش می‌کرد، وجود داشته است. در حین گذر از میان مه غلیظی که
ادوار پیشین تاریخ هنر ایران را پوشانده است، به اشیایی که خصوصیات انسانی
پیداکرده‌اند روبه‌رو می‌شویم. در انیمیشن نیز باز هم به‌وسیله‌ی ترکیب
خصوصیات انسانی با اشیاء، به شخصیت‌پردازی جدیدی می‌رسیم که تلفیقی از
قابلیت‌های آن شی‌ء و ویژگی‌های انسان است، برای مثال در فیلم «جادوگر شهر
از» شخصیت‌پردازی اشیاء بسیار قابل توجه است و در عین حال نگاه اساطیری
انسان هم مشهود است. در انیمیشن علاوه بر این‌ا می توان از تکنیکهای
سینمایی هم بهره برد در اینجا می توان به فیلم «شرک» اشاره کرد که در
سکانس‌های مبارزه، از تکنیکها و بدعت‌های فیلم «ماتریکس» استفاده کرده است.
نکته‌ای
دیگر که باید در یک اثر انیمیشن مورد توجه قرار گیر مربوط به موسیقی و صدا
در انیمیشن می‌شود. موسیقی انیمیشن باید حال و هوای خیالی و رویایی داشته
باشد و در عین حال بایستی ریتم مدام در حال تغییر باشد که این مشخصه هم به
حوادث متعدد دنیای انیمیشن بستگی دارد. موسیقی فیلم کارتونی باید با کنشهای
شخصیت‌ها همخوانی داشته باشد. موسیقی می تواند کاملا با تصویر مطابقت
داشته باشد به عبارتی موسیقی و صدا قبل از حرکت ساخته می‌شوند یعنی براساس
صدا حرکت طراحی می شود ولی در برخی مواقع موسیقی پس از ساخته شدن فیلم 
آماده می‌گردد.
به‌وسیله‌ی انیمیشن انسان این توانایی را می‌یابد که
موجوداتی که خلق می‌کند همچون خودش محدود نباشند، در انیمیشن انسانها با
حیوانات، اشیاء و درختان می‌تواند گفتگو داشته باشد. اگر خوب بنگریم این
شاخصه‌ی انیمیشن را می‌توان در نوع بینش کودکان پیدا کرد، آن‌ها برای
ارتباط برقرار کردن با دنیای پیرامونشان هیچ محدودیتی را نمی شناسند و با
هر چیزی که در اطرافشان قرار دارد می‌توانند هم صحبت و هم کلام شوند. در
نهایت می توان گفت تفاوت اساسی انیمیشن در زبانی است که برای ارتباط برقرار
کردن با مخاطبش به کار می‌گیرد. انیمیشن باید زبانش با زبان دیگر فیلمها
متفاوت باشد بایستی به زبانی مخصوص دنیایی که خلق می‌کند، سخن بگوید و با
چشمانی متفاوت،آزاد و بدون مرز جهان را بنگرد. در واقع انیمیشن تلاش انسان
است برای بازگشتن به دوران بدون بازگشت کودکی!
ریبوار غلامعلی

سوره سینما